زندگی

شخصی و اجتماعی وتحولات فکر

زندگی

شخصی و اجتماعی وتحولات فکر

نمادی از زن

ترس

شب بود و من کنار شوهرم به پهلوی چپ طوری که رویم به سمت او بود خوابیده بودم.
چشمانم را باز کردم. ترس در بدنم به حرکت افتاد و توان حرکت را از من گرفت. شوهرم کنار من آرام با دهان بسته به پشت خوابیده بود و حرکتی نمی کرد.
آرام خودم را از رختخواب بیرون کشیدم. با بدنی لرزان از اتاق بیرون آمدم و خودم را به درِ حیاط رساندم و از آنجا به بیرون نگاهی انداختم.
خیابان سوت و کور بود. به سمت راست خودم نگاه کردم. در پیاده رو یک سگ خاکستری با سرعتی بین دویدن و راه رفتن در حال نزدیک شدن به من بود. خشکم زد. سگ بی هیچ صدایی با دهانی باز که زبانش از آن بیرون بود خیره به من، از کنارم رد شد.
آرام در را بستم و همانجا تکیه دادم و از حال رفتم.
صبح با صدای شوهرم بیدار شدم: "اینجا چی کار می کنی. پاشو بابا مردیم از گشنگی".
آفتاب کاملا از افق بیرون آمده بود. با لبخندی بلند شدم و به داخل اتاق رفتم.

به نقل از http://binam00.blogsky.com

*********************************************************************************

اری لبخندهای زیبا یی است از نماد زن در ایران

اگه بعدا وقت کردم حتما در باره زن و مدرنیته در ایران مطلب مفصلی مینویسم

کوچه ها ی هوس

وقتی شعله ات روشن شد مطمئن باش آن کسی هم که هم آوای توست و لایق تو،
نور شعله ات را خواهد دید و به نزدت خواهد آمد …..
• «نه ،من هرگز نمی نالم
      قرنها نالیدن بس است
    می خواهم فریاد کنم
    اگر نتوانستم ، سکوت می کنم
    خاموش مُردن بهتر از نالیدن است.»
                                                      " دکتر علی شریعتی "

*********************************************************

واما جمعه با دوستان(بچه ها دانشگاه تهران) رفتیم درکه(جنگل کارا)

خیلی خوش گذشت اونهم با کسانی که از زندگی به معنا انسانیت رسیدند

به معنا از خودگذشتگی برای انسانها با موجودیتی یکسان برای همه ( امیدوارم بدونید منظورم کیان)

تنها به نوک کوه رفتم و زمزمه ها ی زندگی را تنها زمزمه کردم به خیلی چیزها رسیدم

از ان بالا خنده پسران و دختران را در دل کوچه ها تهران دیدم

دختران و پسرانی که دست در دست هم با شادی به هم نگاهایی را با افتخار می فروختند

صدا ی تپش قلبهایی که دنبال مامن گاهی بودند برای ردو بدل کردن نگاهها و بو سه ها عاشقانه

و ندای قلبها یی که صدا میکرد:

  ؛؛؛ وای چه زبیاست که تو باشی و من وتنهایی که تمامی وجودم را در بوسه ای نثارت کنم

تو تمام زندگی من هستی و.......

هفته بعد تو نیستی ولی من اونجام ؟؟؟؟؟؟

پس باز هم کسی هست که باز با نگاه عاشقانه بوسه ای را نثارش کنم

و چقدر بزرگوارست کوه که مرا لو نمیدهد هیچ وقت و راز مرا در دل خود نگه میدارد

آری در دنیا پست مدرن همه چیز با سرعت پیش میرود همه چیز تابع زمان است و با لحظه تغییر میکند حتی عشق

ای وای             به من نگویید هوس باز من هوس باز نیستم بلکه همیشه عاشقم

فردش مهم نیست عشق مهم است. آری من همیشه عاشقم.     ؛؛؛

تنها از کوه پایین امدم و باز به میان بچه ها برگشتم بازهم ادمهای خوب

انگار اینها از این جامعه نیستند چیزی نگفتم چون این ها هیچ وقت عاشق نمیشوند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

********************************************************************

توضیح(ویرایش ۳۰ بهمن):در کامنتی که بین ؛؛؛ قرار گرفته منظور از من شخص من نیست دارم از قول اونهایی که از بالا کوه میبینم حرف میزنم 

ولی خیلی حس بدیه آدم بین اون آدما و اون گوش کنارا هر لحظه انتظار دیدنه در آغوش رفتن کسی را که زمانی ادعا عاشقی میکرد رو داشته باشی